بعد از حدود دو ماه همراهی با سریال محبوب WandaVision (وانداویژن)، این سریال جذاب به پایان خود رسید. حالا پس از پرده خوانیِ نهایی سازندگان در این مسیر، پرسیدن یک سوال ضروری به نظر میرسد؛ آیا این نتیجهگیری تماماً اکشن باب میل طرفداران مارول خواهد بود یا نه؟! در ادامه با نقد و بررسی اپیزود پایانی سریال WandaVision همراه ما باشید
اما برخلاف تمام تئوریهای ریز و دُرُشتِ ما نه خبری از مفیستو با بازی شخص آلپاچینو شد، نه خبری از حضور دکتر استرنج در جریان سریال شد، نه انتقامجوی دیگری بر پرده حاضر شد، نه کابوس عظیمی خلق شد و نه حتی یک کوئیکسیلور واقعی نصیب بیننده شد. بنابراین این فینال، فرسنگها با انتظارات رویایی ما فاصله داشت. از طرف دیگر، طرفداران با یک داستان عاطفی رضایت بخش و تأثیرگذار روبرو شدند که در مورد واندا و خانوادهاش مفید بود، و این هسته اصلی WandaVision را شکل داد
با این اوصاف، پس از پخش اپیزود نهم معلوم شد آگاتا هارکنس راست میگفت. شرور اصلی سریال کسی نبود جز خود این جادوگر کُهنسال، در واقع او پُلی برای ورود مفیستو نبود. اما خود این پایان، سوالات فراوانی را بدون پاسخ باقی گذاشت. یکی از سوالاتی که با این نتیجهگیری به ذهن میآید این است که اساساً چگونه شخص آگاتا از ابتدا درگیر این ماجرا شد؟! این که ما چه استنباطی از وقایع سریال داریم یک حرف است؛ و این که سازندگان چه پایانی برای ما تهیه کردهاند یک حرف دیگر، بنابراین نمیشود انتظارات بیننده را با یک روش جالب بالا برد، و سپس با یک نتیجهگیری ساده از آنها خواست که راضی باشند.
البته قسمت پایانی سریال وانداویژن در عوضِ تئوریهای رنگارنگی که نداشت، پُر از احساسات، وزن عاطفی و رشد شخصیت کافی بود. در یک نگاه ساده این قسمت، پایانی کاملاً عجیب و غریب به سبک مارول بود، اما باید قبول کرد که از جوانب زیادی نیز به شدت معمولی بود. البته توجه به این نکته مهم است که وانداویژن قبل از هر چیز یک داستان عاشقانه بوده و در نتیجه تعجب آور نیست که سازندگان یکی از صحنههای اوج گیری فینال را به خداحافظی واندا و ویژن اختصاص دهند. اما از میان تمام لحظات این قسمتِ عمدتاً اکشن، ده دقیقه پایانی بیشترین احساس و قوس شخصیتی را داشت. از خداحافظی چشمگیر واندا با فرزندانش بگیرید تا حرفهای عاشقانه ویژن، همه داراِی یک شور دراماتیک بودند که از آثار مارولی کمتر دیدهایم
در باب شخصیت آگاتا هارکنس نیز باید گفت: بدون شک او یکی از مهمترین شروران فاز چهارم مارول است که میتواند در آینده نیز به چرخه شرارت بازگردد. از طرفی مخاطبان هنوز زوایایِ پنهان آگاتا هارکنس را در اولین سریال MCU به درستی درک نکردهاند، بنابراین آینده این شخصیت میتواند دستخوش حوادثی گوناگون و جذاب باشد. همچنین کاترین هان از هر لحاظ برای این نقش عالی بود، و دیدن اینکه واندا برای همیشه آگاتا را نابود نکرد نیز یک نکته مهم بود. در نتیجه با این اقدام روشن شد که درها برای بازگشت او کاملاً باز است.
اما نبرد پایانی آگاتا با جادوگر جوان یا اسکارلت ویچ نیز یکی از جالبترین سکانسهای اکشن مارول در چند وقت اخیر بود. آنچه در این سکانس میآید به نوعی اولین صحنه اکشن کامل WandaVision است، زیرا ویژن برای نجات همسرش وارد عمل میشود و دو جادوگر و ویژن در نبرد نهایی کلاسیک MCU شروع به جنگ با یکدیگر میکنند.
ما از زمان انتقام جویان: عصر اولترون ندیدیم که واندا قدرت خود را چنین بر روی کسی اعمال کند. استودیوی مارول در این لحظات از بهترین جلوههای صوتی و تصویری خود بهره گرفت تا بیننده را میخکوب تماشای تصاویرش کند. همچنین دیدن فنون رویارویی جادوگر سنتی علیه جادوگر جوان و بلعکس واقعاً سرگرمکننده بود. در کنار این نبرد نمایان شدن لباس خاص و تاج نمادین اسکارلت ویچ نیز یکی از ارجاعات شورانگیز به کمیکها بود.
در کنار این نبرد جادویی ما شاهد رویارویی ویژن سفید و ویژن ساخته جادو نیز بودیم. اما ورود سریع و بدون ظرافت ویژن سفید به «Hex» یکی از نقاط ضعف بارز اپیزود پایانی سریال WandaVision بود. خوب بود که حداقل یک صحنه بین این ویژن جدید و واندا برقرار میشد. عدم این تعامل بین ویژن سفید و واندا ناامید کننده به نظر میرسد، زیرا در پایانِ قسمت این ویژن بدون نکته قابل ذکری به آیندهای نامعلوم واگذار شد. تنها نکته حضور ویژن سفید رنگ و ماشینی در برار ویژن احساسی این واقعیت بود که در پایان به یک بحث فلسفی و بصیرت آمیز منتهی شد
یکی دیگر از شخصیتهایی که در اپیزود پایانی بدون هیچ دست آوردی به آینده مارول پرتاب شد، شخص مونیکا رمبو بود. این شخصیت بدون هیچ گونه ظرافت یا شخصیت پردازی ویژهای دارای توان ابرقهرمانی شد و در اپیزود پایانی نیز در ساکن ترین حالت ممکن با یک صحنه به سمت آثاری چون کاپیتان مارول و البته شخص نیک فیوری پرتاب شد. علاوه بر این، مونیکا هرگز این احساس را برای بیننده تداعی نکرد که جایی در روایت گستردهتر جهان وانداویژن دارد. حتی اقامت کم او در کنار رالف بونر احساس بی نیازی و بی جا بودن کرد. امیدوارم که در ماجراجوییهای بعدی مارول به او فرصت بیشتری برای نفس کشیدن داده شود.
قسمت نهم به سادگی آن درسهای اپیزود قبل را اجرا میکند، زیرا واندا با واقعیت صلح میکند و خود را در مسیر آینده قرار میدهد. بنابراین، فینال داستان همان جایی است که WandaVision موفق میشود به ما نشان دهد که استودیوی ابرقهرمانی میتواند یک داستان عاشقانه واقعی ارائه دهد.
مطمئناً، ممکن است فینال وانداویژن دکتر استرنج یا مفیستو نداشته باشد، اما با عاشقانه بین واندا و ویژن یکی از تأثیرگذارترین و در نهایت امیدوار کنندهترین صحنهها را در تمام MCU داشته است. بدون شک با همین لحظات است که WandaVision نشان می دهد که چگونه میتواند خودش را از فیلمها متمایز کند. در حالی که فیلمهای MCU بیش از تشدید عنصر عاطفی بر اکشن تمرکز داشتند، سریال وانداویژن تلاش میکند تا این دو را در تعادل مناسب آشتی دهد.
عالی بود
نظر لطفتونه